چاپ کردن این صفحه
یکشنبه, 17 بهمن 1400 11:22

داستان کوتاه مددجوی روزبه

در یکی از روزهای بهاری با چشم گریان وارد دفتر مددکاری شد.

ناامیدی از قطره های اشکش مشخص بود.بعد از اینکه آرام شد شروع کرد به گفتن از شرح زندگی اش، گفت:همسرم اعتیاد دارد و بیکار است، 2 فرزند پسر دارم و با کار کردن در منازل و انجام خدمات تایپ و دوخت دمکنی و کیف اموراتم را می گذرانم.مستاجرم و صاحبخانه بدلیل اینکه قادر به پرداخت اجاره نیستم حکم تخلیه گرفته، خلاصه ناامید از همه جا به روزبه پناه آورده بود.گفتم همسرت مایل به ترک اعتیاد است؟
گفت که به یک مرکز ترک اعتیاد معرفی کردم، همسرش در حال حاضر اعتیادش را ترک کرده است و سلامتی خود را بدست آورده است. در مشاوره های بعدی وقتی جویای حال و زندگیش بودم از سلامت جسمی و روانی همسرش گفت و اینکه هر روز بهتر از روز قبل می شود.در موسسه خیریه روزبه مهارت آشپزی را فرا گرفته بود و در حال حاضر در شرکتی مشغول به کار دائمی است.

روحیه بسیار بالایی دارد و همه این ها را مدیون موسسه خیریه روزبه است.

خواندن 700 دفعه آخرین ویرایش در یکشنبه, 17 بهمن 1400 11:29