چاپ کردن این صفحه
دوشنبه, 27 دی 1400 10:04

خاطرات یک دختر روستایی

دختری روستایی هستم.بیماری مرا به زنجان آورد.

مرا به خواهرم سپردند تا دوره درمانم را بگذرانم.یکی از دوستان خواهرم مرا با (روزبه) آشنا کرد.هنر بافندگی را در روزبه فراگرفتم.ذهن آشفته ام با بافتن آرام می شد،رویاهایم را در چهره عروسکهای خوشحال که می بافتم می دیدم.در حال حاضر دانشجوی تربیت مربی پیش دبستانی هستم و عروسک سازی حرفه ای را دنبال می کنم و برند عروسک هایم را ثبت کرده ام.می توانم بگویم هرچه دارم از روزبه دارم، حتی بیماریم را فراموش کرده ام نه تنها روی پای خودم ایستاده ام بلکه می توانم آنها را که مثل خودم به دنبال پناهگاهی هستند کمک کنم.

خواندن 779 دفعه آخرین ویرایش در دوشنبه, 27 دی 1400 10:07